تئوری مبادله[۱] – نقش و جایگاه ن و خانواده

 

نظریه مبادله اجتماعی توسط روانشناسان اجتماعی مثل تیبوت و کلی[۲] (۱۹۵۹) و جامعه شناسانی مانند جورج هومنز[۳] (۱۹۶۱) و پیتر بلاو[۴] (۱۹۶۴) مطرح شد. در تعریف مبادله این گونه آمده است که: نوعی دادوستد اجتماعی بنیادین است که از منطق خاصی در روابط فیما بینی پیروی می کند. آنچه در گیر و دار مبادله از اهمیت زیادی برخوردار است، نفس مبادله است نه وما کالاها و اقلام مورد مبادله. همچنین مبادله متضمن ارزش ها و انتظارات مشترک و معرف تعهدمندی، وظیفه شناسی و احساس وابستگی فرد به گروه یا جامعه است. مناسبات مبادله ای به وسیله هنجارهای متقابل نظم می یابند؛ بدین معنا که دریافت یک منبع با ارزش، مستم گذشت از منبع یا منابع با ارزش دیگر است (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۱۰۳).

 

نظریه مبادله اجتماعی در جهت توزیع و تبیین رابطه بین رفتار بر اساس پاداش یا مجازات است این دیدگاه در مطالعات تجربی و نظری رفتار خانوادگی، عشق و ازدواج گسترش زیادی یافته است (آزادارمکی ،۱۳۸۳ :۲۴۹).

 

تمرکز مبادله اجتماعی روی این است که چه چیزی دریافت می شود و چه چیزی داده می شود. هر رفتار و یا هر مبادله ایی بین اشخاص، مثل هزینه یا پاداش به طور بالقوه بررسی می شود. محققان با بهره گرفتن از این تئوری این سوال را می پرسند که چرا رفتار یک شخص در مقابل دیگری انتخاب می شود؟ اصول عمومی مبادله این است که افراد از رفتار پرهزینه دوری می کنند و به دنبال موقعیت هایی هستند که پاداش ها بر هزینه ها بچربد. دیدگاه مبادله، فایده را به عنوان پاداش هایی که هزینه های منفی دارند، تعریف می کند (کوزر و روزنبرگ،۱۳۷۸: ۱۰۳). فرض اساسی نظریه مبادله آن است که مردم در انتخاب های خود منطقی بوده و درصدد به حداکثر رساندن سود خود از انتخاب و برقراری رابطه با دیگران هستند.

 

نظریه مبادله روابط اجتماعی به خصوص روابط نزدیک را همانند مبادلات تجاری بر حسب مفاهیم سود، زیان، هزینه و پاداش و غیره تبیین می کند و دراین مبادله هردو طرف در پی کسب سود بیشتر با هزینه کمتر است. در روابط شخصی مانند روابط زن و شوهر نیز وضع به همین صورت است به محض آنکه سود از هزینه بیشتر شود شخص در روابط با دیگران احساس خشنودی و آرامش می کند و اما اگر سود از هزینه کمتر باشد مبادله زیان آور خواهد بود و باعث ناخشنودی و احتمالا به هم خوردن رابطه می گردد. در روابط نزدیک افراد انواع گوناگون پاداش را با یکدیگر مبادله می کنند مانند: محبت، حمایت خانواده، ء جنسی، دارایی، موقعیت اجتماعی، جذابیت فیزیکی و غیره (بدار و همکاران ،۱۳۸۰: ۲۰۳).

 

 

مفاهیم اساسی دیگری که در این نظریه مورد توجه قرار گرفته اند عبارتند از ارزش مناسبات جایگزین و میزان سرمایه گذاری شخص در روابط جاری و صاحب نظران مکتب مبادله با بهره گرفتن از این مفاهیم توضیح می دهند که چرا روابط شویی مسئله دار همیشه انحلال نمی یابند، بلکه ممکن است استمرار پیدا کنند به گفته آنها ممکن است همسری به دلیل آنکه پاداش های دریافتی او بسیار کمتر از هزینه هایش هستند احساس خشنودی اندکی داشته باشد اما به دلیل آنکه ارزش روابط جایگزین نیز در نظرش پایین است (مثلا فرصت ازدواج مجدد را ندارد) یا به دلیل آنکه در روابط جاری اثر سرمایه گذاری فراوانی کرده است (مثلا چندین فرزند را پرورش داده است) به روابط شویی ادامه می دهد (بستان، ۱۳۸۵: ۲۰).

 

انسان­ها همواره در زندگی خود با دیگران در ارتباط متقابل هستند و سعی می کنند که در این ارتباط، برای خود نفعی به دست آورند. هر گونه ارتباط با دیگران در حکم نوعی مبادله است. نظریه مبادله، سعی دارد نشان دهد که رفتار برحسب پاداش هایی که دریافت کرده و هزینه­هایی که به همراه می آورد، تغییر میکند. رفتارهای مورد نظر در اینجا، رفتارهایی هستند که بین دوشخص تعامل  ایجاد می کنند، یعنی رفتارهایی که در آنها بین دو شخص تبادل وجود دارد و هر دو نفر پاداش ها و هزینه­ های ناشی از تبادل را محاسبه می کنند. طبق اصل عدالت، تعامل زمانی حفظ می شود که رابطه پاداش ها و هزینه­ های طرفین، برابر باشد. در واقع، فرد آنچه را که برای یک رابطه هزینه می کند و آنچه را که از آن به دست می آورد، با یکدیگر مقایسه می کند؛ سپس نتیجه را با آنچه از نظر او طرف مقابل به دست می آورد، مقایسه می کند. اگر احساس نابرابری کند، احتمالاً این  رابطه با خطر مواجه خواهد شد. برای تبیین روابط بین زن و شوهرها و نیز روابط بین گروه­هایی که باید برای رسیدن به توافق مذاکره کنند، ازدیدگاه مبادله اجتماعی استفاده می­شود (بدار و دیگران، ۱۳۸۶: ۲۶). بدین ترتیب از دیدگاه این نظریه، روابط بین زن و شوهر هم یک نوع مبادله محسوب می شود که از ابتدای زندگی شروع می شود. اگر حقوق متقابل آنان را به عنوان پاداش و هزینه تلقی کنیم، زندگی آنها برمدار مبادله متقابل جریان مییابد. از طرف دیگر، عدم برابری هزینه و پاداش برای زوجین، منجر به احساس بی عدالتی و نابرابری در مبادله می گردد و در نهایت، منجر به گسست روابط متقابل زوجین می شود. برای مثال، زمانی که هر یک از زوجین هزینه های یک رابطه را بیشتر از منافع آن ارزیابی کنند، این نظریه پیش بینی می­ کند که این شخص به رابطه مذکور خاتمه خواهد داد. در واقع، پنداشت فرد از سود یا زیانی که در زندگی شویی خود به دست می آورد، اهمیت پیدا میکند (جلیلیان، ۱۳۸۸: ۴۵).

 

 

هر چه پاداش هایی که یکی از زوجین از زوج دیگر دریافت می کند، از پاداش هایی که پرداخت می کند کمتر باشد (به طور واقعی یا خیالی)، یا هزینه های پرداختی یکی از زوجین به زوج دیگر، یا حتی کل خانواده بیشتر از حد واقعی یا مورد انتظار باشد، حالت زیان دیدگی به فرد دست می دهد. در این وضعیت، او خود را در مقام یک فرد زیان دیده می بیند که پایان دادن به رابطه شویی، به عنوان یکی از راه حل­های اساسی برای دستیابی به پاداش یا حداقل فرار از پرداخت هزینه های بیشتر، برایش ارزشمند میگردد. بنابراین در جامعه ای که کانون شویی سود اندکی را برای فرد به همراه می آورد، به ویژه وقتی فرد می تواند نیازهای خود را با هزینه ی کمتری از طرق دیگر به دست آورد، نگرش نسبت به طلاق مساعدتر میگردد جامعه ای که کانون خانواده را صرفاً ابزاری برای ی غرایز و عواطف جنسی می داند، و از طرف دیگر راه را برای ی این نیازها از طرق دیگر و با هزینه ی کمتر بازمیگذارد، باید منتظر نگرش سهل گیرانه تر افراد آن جامعه به طلاق و به تبع آن، افزایش روزافزون آمار طلاق باشد (دهاقانی و نظری، ۱۳۸۹: ۲۵).

 

همچنین قدرت در درون خانواده، در دیدگاه مبادله نیز مطرح شده است. ، مهمترین اثری که در این زمینه از رهیافت مبادله ارائه شده، کتاب مبادله و قدرت در زندگی اجتماعی» از پیتر بلا است، به اعتقاد والاس، بلا در کاربرد رهیافت مبادله برای تحلیل قدرت موفق بوده ­است، اسکیدمور بر این باور است که در این که در این کتاب بیشتر از اصول نظریه اقتصاد در دیدگاه مبادله اجتماعی استفاده شده­است( اسکیدمور، ۱۳۷۲: ۱۰۶). مطالعات بلاد و ولف در زمینه قدرت بین زن و شوهر از مطالعاتی است که متأثر از رهیافت مبادله است (والاس، ۱۹۸۶:­ ۱۷۹)، دیدگاه بلاد و ولف به نظریه منابع معروف است، این نظریه بر اساس رهیافت مبادله توزیع قدرت در اخذ تصمیمات بین زن و شوهر را تبیین می­ کند، بنیاد این نظریه برای توزیع قدرت در خانواده بر حسب منابعی است که هر یک از زن و شوهر در ازدواج به خانواده آورده­اند( ریتزر، ۱۳۷۴: ۴۰۲). از آنجا که مردان درآمد بیشتری در خانه دارند، به همین دلیل ن بیشتر از مردان برای انجام کارهای خانگی تمایل دارند، این رویکرد بیان می­ کند که مناسبات قدرت بین زن و شوهر را تسط آنان بر منابع تعیین می­ کند و همین امر بر تقسیم کارخانگی تأثیر می­گذارد، در نتیجه چنانکه مشارکت مادی یک زن در خانواده افزایش یابد، قدرت او جهت کاهش مسئولیت خانگی­اش بیشتر می­شود، پس به نظر این دیدگاه شاغل شدن ن را نمی­توان عاملی در نظر گرفت که باعث کاهش یافتن کارهای آنان در منزل شود، تنها تفاوتی که بین زن شاغل و خانه­دار احساس می­شود این است که ن به واسطه اشتغال قدرتی به دست می­آورند، شاغل شدن ن ساختار قدرت در خانواده را تغییر می­دهد و این امر می ­تواند باعث تغییر در روند انجام کارهای منزل شود، به عبارت دیگر هر چه بر میزان درآمد ن افزوده شود احتمال انجام کارهای منزل درآنها کاهش می­یابد، در نتیجه شوهرانشان بیش از پیش به انجام کارهایی مجبور می­شوند (خسروی، ۱۳۷۰: ۲۱۸).

 

بدین ترتیب از دیدگاه این نظریه، روابط بین زن و شوهر هم یک نوع مبادله محسوب می شود که از ابتدای زندگی شروع می شود. اگر حقوق متقابل آنان را به عنوان پاداش و هزینه تلقی کنیم، زندگی آنها برمدار مبادله متقابل جریان مییابد. از طرف دیگر، عدم برابری هزینه و پاداش برای زوجین، منجر به احساس بی عدالتی و نابرابری در مبادله می گردد و در نهایت، منجر به گسست روابط متقابل زوجین می شود. برای مثال، زمانی که هر یک از زوجین هزینه های یک رابطه را بیشتر از منافع آن ارزیابی کنند، این نظریه پیش بینی می­ کند که این شخص به رابطه مذکور خاتمه خواهد داد. در واقع، پنداشت فرد از سود یا زیانی که در زندگی شویی خود به دست می آورد، اهمیت پیدا میکند (جلیلیان، ۱۳۸۸: ۴۵).

 

هر چه پاداش هایی که یکی از زوجین از زوج دیگر دریافت می کند، از پاداش هایی که پرداخت می کند کمتر باشد (به طور واقعی یا خیالی)، یا هزینه های پرداختی یکی از زوجین به زوج دیگر، یا حتی کل خانواده بیشتر از حد واقعی یا مورد انتظار باشد، حالت زیان دیدگی به فرد دست می دهد. در این وضعیت، او خود را در مقام یک فرد زیان دیده می بیند که پایان دادن به رابطه شویی، به عنوان یکی از راه حل­های اساسی برای دستیابی به پاداش یا حداقل فرار از پرداخت هزینه های بیشتر، برایش ارزشمند میگردد. بنابراین در جامعه ای که کانون شویی سود اندکی را برای فرد به همراه می آورد، به ویژه وقتی فرد می تواند نیازهای خود را با هزینه ی کمتری از طرق دیگر به دست آورد، نگرش نسبت به طلاق مساعدتر میگردد جامعه ای که کانون خانواده را صرفاً ابزاری برای ی غرایز و عواطف جنسی می داند، و از طرف دیگر راه را برای ی این نیازها از طرق دیگر و با هزینه ی کمتر بازمیگذارد، باید منتظر نگرش سهل گیرانه تر افراد آن جامعه به طلاق و به تبع آن، افزایش روزافزون آمار طلاق باشد (دهاقانی و نظری، ۱۳۸۹: ۲۵).

 

 

 

۲-۷-۶-۱٫ نظریه هومنز

 

دنیای اجتماعی از دید هومنز تشکیل شده از افرادی است که در حال مبادله پاداش یا تنبیه اند. او معتقد بود انگیزه عمل انسان را فقط پول و کالا تشکیل نمی دهد بلکه تأیید، احترام، عشق، عاطفه و دیگر نشانه های غیر مادی و نمادین از اهمیت برخوردار است. انسان از نظر هومنز، موجود خرد باوری است که به محاسبه شادی ها  و لذت های خود می پردازد تا اینکه سود خود را به حداکثر برساند و از زیان خود بکاهد (فولادیان و رمضانی فرخد،۱۳۸۷: ۱۴۵).

 

هومنز در مطالعاتش بر عناصر خاصی تاکید می کند که از آن ها تحت عنوان قضایای اصلی هومنز یاد شده است. این قضایا چارچوب اصلی نظریه مبادله را تشکیل داده که عبارتند از:

 

۱٫قضیه محرک: اگر در گذشته کنش انسان در برابر انگیزه یا محرکی خاص پاداش گرفته باشد، هرچه وضعیت کنونی شبیه گذشته باشد احتمال اینکه فرد به همان فعالیت یا فعالیت مشابه آن دست بزند زیاد است.

 

 

 

 

  1. قضیه موفقیت: طبق این نظریه، در یک محدوده زمانی معین، هرقدر پاداش کنش برای فرد ارزشمندتر باشد، احتمال انجام آن کنش بیشتر می شود. به بیان دیگر هر کنشی که برای فرد پاداش به همراه داشته باشد، احتمال زیاد دارد که شخص به انجام آن دست بزند.
  2. قضیه ارزش: در اینجا، هرچه نتایج عمل فرد با ارزش تر باشد، احتمال تکرار آن زیاد تر است.
  3. قضیه محرومیت (اشباع): هر قدر تعداد پاداش ها در دوران گذشته نزدیک، بیشتر باشد ارزش پاداش های دریافتی بعدی از پاداش دهنده در نظر پاداش گیرنده کمتر خواهد شد.
  4. قضیه پرخاشگری و تایید: اگر به نقش فرد، پاداش مورد انتظار داده نشود، احتمال عصبی شدن وی وجود دارد، به گونه ای که به انجام رفتار پرخاشگرانه متمایل می شود و در عصبانیت آثار و نتایج ناشی از رفتار پرخاشگرانه برایش ارزشمند می شود. و این نتایج در حکم جبران پاداش خواهد بود (توسلی،۱۳۸۰: ۳۷۷-۴۰۶).

 

 

۲-۷-۷٫ داغ اجتماعی

 

واژه داغ[۵]، به لحاظ تاریخی دارای دلالت های بسیاری است. یونانیان باستان این اصطلاح را برای ارجاع به نشانه های بد و غیر معمول بدنی بکار می برند. یک فرد نشانه گذاری شده که دیگران از او دوری می کردند، با وجود داغ مشخص می شد. سالیان بعد این اصطلاح با پستی و تنزل رتبه مرتبط شد. در معنای عمومی داغ به نشانه یا ننگی اطلاق می شود که فرد را به دلیل دلالت های منفی اش، به شخص متفاوت دیگری بر می گرداند. استانفورد و اسکات[۶](۱۹۸۶) داغ را به عنوان ویژگی های فردی که با هر قانون اجتماعی در تقابل است، تعریف کرده اند. اما گافمن مفهوم داغ را با گستردگی کاربرد امروزی اش معرفی کرد. به نظر او داغ می تواند به عنوان رابطه میان یک صفت و یک عقیده قالبی نگریسته شود و به خصوصیات سرزنش آور، تحقیر آمیز، ضعف ها و عدم برتری ها ارجاع دارد. به عبارت دیگر شخص داغ خورده به عنوان فردی در نظر گرفته می شود که دارای ویژگی های متمایزی از دیگران است، که به وسیله جامعه پذیرفته شده اند و اجتماع رفتار متفاوتی از دیگران را به دلیل سوء تعبیر و اعتقاد غلط با او دارد (فرناندز،۲۰۰۴: ۲۱۳).

 

گافمن[۷]، داغ را به شکاف میان هویت اجتماعی بالقوه[۸]، آن شرایطی که فرد باید باشد تا بهنجار و عادی به نظر برسد با هویت اجتماعی بالفعل[۹]، یعنی آنچه یک شخص واقعا است، اطلاق می کند. او همچنین میان دو نوع بدنامی یا داغ، تمایز قایل می شود: داغ احتمال بی اعتباری[۱۰] و داغ بی اعتباری[۱۱]. به نظر او در داغ بی اعتباری بازیگر فرض میکند حضار تفاوت ها را می دانند و این تفاوت ها برایشان آشکار است. اما در داغ احتمال بی اعتباری، حضار تفاوت ها را نمی دانند و نه می توانند تصورش را بکنند. به نظر او کسی که از داغ بی اعتبار شدگی رنج می برد، مسأله بنیادی نمایشی اش، تخفیف تنش ناشی از این واقعیت است که دیگران قضیه را می دانند. اما کسی که دچار داغ احتمال بی اعتباری است، مسأله نمایشی اش بر سر نگهداری است، تا قضیه همچنان برای دیگران ناشناخته بماند (ریتزر، ۱۳۸۵: ۲۹۸).

 

در پژوهش اسکمبر و هاپکینز[۱۲](۱۹۸۶)، در راستای دو نوع داغ بی اعتباری و داغ احتمال بی اعتباری، دو نوع داغ دیگر نیز شناخته شد. نخستین نوع، داغ تصویب شده[۱۳] بود که عبارت از شرایط افرادی است که به واقع واکنش های بدنام کننده را از سوی دیگران، تجربه کرده بودند. دومین نوع، داغ احساس شده یا تصور شده[۱۴] بود. این نوع داغ، نمایانگر شرایط افرادی است که احساس می کنند دیگران نسبت به آنها واکنش بدنام کننده خواهند داشت (مسعود نیا،۱۳۸۹: ۶۰۸).

 

گافمن در مطالعاتش سه نوع داغ را از یکدیگر متمایز می سازد: ۱٫ زشتی بدنی(بد شکلی های جسمی) ۲٫ ناکامیهای شخصیت فردی (بیکاری، الکلیسم، اعتیاد، همجنس گرایی) ۳٫ گروه های اجتماعی (نژاد، ملیت، مذهب). ناتوانی در ایفای نقش های عادی و مورد انتظار از سوی جامعه در کار فرناندز به عنوان عامل اساسی در داغ خوردن افراد در نظر گرفته شده است. او داغ را در سه حوزه فردی، اجتماعی و پزشکی از یکدیگر متمایز می سازد و از ابعاد شناختی که به احساس و ادراک فرد داغ زده شده و سایرین مربوط است و ابعاد رفتاری که به عکس العمل سایرین به شرایط مربوط است، آن را مورد بررسی قرار می دهد (فرناندز،۲۰۰۴: ۲۱۳).

 

زمانی که افراد عادی و داغ خورده در واقعیت به شکلی بی واسطه در حضور یکدیگر قرار می گیرند، بویژه وقتی که سعی می کنند یک برخورد گفتگویی مشترک را ادامه دهند، یکی از صحنه های اساسی جامعه شناسی خلق می شود؛ زیرا در موارد زیادی این لحظه ها، لحظه هایی هستند که علت و معلول های داغ ننگ می بایست از جانب هر دو طرف مستقیما در مقابل هم عرضه شوند (گافمن،۱۳۸۶: ۴۵).

 

فرد داغ خورده ممکن است در این باره که ما آدم های عادی او را چگونه تعریف و ادراک خواهیم کرد اطمینان خاطر نخواهیم داشت. بارکر[۱۵]بیان می کند که افراد داغ خورده روی یک مرز اجتماعی– روانشناختی زندگی می کنند و مداوما با موقعیت های جدید مواجه می شوند. او معتقد است افراد به شدت بدریخت تردید های کمتری نسبت به واکنش افراد در کنش متقابل از خود نشان می دهند تا افرادی که بدریختی آنها کمتر عیان است (بارکر،۱۹۴۸: ۳۴).

 

گافمن، از سه راهبرد برای مقابله با صفات بدنام کننده، در افراد دارنده داغ اجتماعی در تعامل های اجتماعی یاد می کند. این راهبردها عبارتند از: انکار و اجتناب[۱۶]؛ تلاش برای کتمان کردن صفت بی اعتبار کننده و مورد پذیرش قرار گرفتن به عنوان فرد به هنجار، لاپوشانی[۱۷]؛ تلاش برای کاهش اهمیت شرایط بدنام کننده و نه انکار وجود آن و انزوا[۱۸]؛ کناره گیری از فعالیت های اجتماعی با افراد بهنجار. گافمن یادآور می شود که این راهبردها، تنها از سوی دارندگان داغ به کار برده نمی شوند، بلکه ممکن است گاه و بیگاه، توسط افراد بهنجار نیز استفاده شوند (مسعودنیا،۱۳۸۹: ۶۱۰-۶۱۱).

 

 

 

۲-۷-۸٫ نظریه برچسب زنی[۱۹](انگ زنی)

 

نظریه برچسب زنی از مهمترین نظریات رویکرد کنش متقابل به حساب می آید از این رو شالوده نظریه برچسب زنی را می توان در رویکرد کنش متقابل نمادین و آثار مید و

پایان نامه : رویکردهای جامعه شناختی در مورد خانواده

خرید اینترنتی فایل تئوری تعارض – نقش و جایگاه زنان و خانواده

منابع پایان نامه روانشناسی و مقاله با موضوع : تئوری مبادله[۱] – نقش و جایگاه زنان و خانواده

مبادله ,  ,پاداش ,داغ ,های ,هزینه ,می شود ,است که ,می کند ,به عنوان ,    ,بیشتر، برایش ارزشمند ,مورد انتظار باشد، ,پیدا میکند جلیلیان، ,مذکور خاتمه خواهد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علی رحمانی پور خرید و فروش بیت کوین و ارزهای دیجیتال جمع حامیان قالیباف . خانه مجله کالاهای ساختمانی nerlak شرکت اسپادان آهن کلایمر و اجاره کلایمر پارسیان کلایمر کلایمر مونوریل دلنوشته ها